نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

برای نوژاجونم

16 ماهگي

١٦ ماهگيت مبارک عزيزم ماشاله به اين خانم گل كه هر روزباپيشرفتهاش من وبابايي وكلا خانواده ي من وبابايي رو متحير وصد البته خوشحال ميكنه.دخترم اينقدر نازوفهميده شده كه نگو. ازصداي حيوانات فقط صداي گوسفند روبلدي وقتي ميگم بع بعي چي ميگه؟ ميگي: بع بع. بقيه حيوانات رو ميشناسي اما نميتوني صداشونو تقليدكني.خودمو تيكه پاره  ميكنم كه مثلا صداي گارو دربياري اما مگه......   بهت ميگم:نوژا كي ازهمه خوشگل تره ؟ميزني رو سينه ات وميگي :من من من من   همون طور كه گفتم عاشق مجله وكتاب هستي.ازمجلات بيشتر شهرزاد رو دوست داري .اونم بخاطر عكساي ني ني هاست.بزور روزي هزارمرتبه مجله رو ميدي دستم كه برات بگم.منم اينقدرعكساروبهت ...
27 آبان 1391

حال این روزهای من

عزیزم کلی برات نوشتنی دارم.این پستو برات تکمیل میکنم به این امیدکه بعدا خوندی از دست مامان عصبانی نشی وفکرنکنی که مامان تقصیر داره دوشنبه ١٥ آبان ماه بود که عمه جونی بهم گفت که نوژا روباهم ببریم که دور بزنه ویه هوایی هم بخوریم.من هم که خوشحال بالاخره ساعت ٧ شب بودکه باهم رفتیم بیرون .شماهم ذوق کرده بودی .یک دستت تو دست من بود یه دست دیگه ات تو دست عمه.تو پیاده رو پله زیاد داشت من وعمه هم بخاطر اینکه شما زیاد خسته نشی دستتو میکشیدیمو بلند میکردیم و میزاشتیمت رو پله ی بعدی.سربالایی بود وشما دوست داشتی که بغل بشی یکم عمه بغلت کردو یکم راه میرفتی.خلاصه به پارک رسیدیم وشما کلی ذوق کرده بودی .پارک ٣ طبقه بود که هر٣ طبقه پله میخورد.ماهم ازخداخ...
26 آبان 1391

این چیه؟

خانم گلم اینقدربزرگ شدی وخانم که نگو دائم درحال سئوال کردنی.همش می پرسی این چیه؟وما هم همگی سعی میکنیم که جوابهای کاملی بهت بدیم مثلا وقتی به توپت اشاره میکنی و میگی این چیه؟ من میگم توپ نارنجیته.یا به گل اشاره میکنی میگم این گل رز قرمزه.بعد خودم ازت می پرسم.نوژا خرگوش سفیدت کجاست؟ با انگشت نشون میدی.امروز ازاونجایی که من مریض بودم وسرکار نرفتم وقت بیشتری داشتم که باهات کارکنم.عاشق ماشین لباسشویی هستی .البته بگم به اسم ماشین لباسشویی نمی شناسیش اگربهت بگم washing mashinکو سریع نشون میدی تو پیک همسایه وقتی عکسشو میبینی دستتو میچرخونی .آخه بهت  میگم واشینگ ماشین چیکار میکنه دستتو به نشونه ی چرخیدن می چرخونی. الهی که فدای اون دلبریات ...
15 آبان 1391

تولدمامان نوژا جونی

سلام دختر نانازم .امروز تولدمامانه.٢٩ ساله شدم .خودم هم باورم  نمیشه به این زودی گذشت البته تو این ٤ ساله که ازدواج کردم خیلی شیرینتر گذشت نه اینکه همه ی لحظه ها شیرین بود نه اما در کنار شما وبابایی برام جوردیگه ای گذشت.امسال خاله ی بابایی اولین نفری بودکه زنگ زدوبهم تبریک گفت خیلی خوشحال شدم .عمه جونی هم برام گل خرید خیلی ازاین بابت هم سورپرایز شدم .بابایی هم یک جفت گوشواره ست گردنبند که سالگردازدواج برام گرفته بودروخرید وهم یک جعبه شیرینی .کیک نگرفت چون سالگردازدواجمون برام خریده بود.دست همه شون درد نکنه .حالا عکس کادوها روبرات میزارم :                 ...
10 آبان 1391

عیدقربان

سلام عزیزم.عیدت مبارک خانم گلم.عزیزم امسال سال دومی هست که این عیدبزرگ پیشمونی.با این تفاوت که پارسال یه خانم کوچولوی نانازی بودی که فقط ٣ماهت بود و الان بزرگ شدی با تواناییهای منحصربفرد.راه میری میخندی غذا میخوری ابراز احساسات میکنی میبوسی و.............. ماشاله به این دختر فهمیده وزرنگم.                  عزیزم عیدقربان پارسال شما مریض شدی .البته من نمیدونستم که مریضی فکر میکردم بیخودی گریه میکنی .آخه کلا نینیه ناآرومی بودی.اون روز مدام گریه میکردی .منم مثله همیشه با دیدن اشک تو چشمه ی اشکم جاری میشد.هرکاری میکردیم آروم نمیشدی آخرسربه زوراستامین...
5 آبان 1391

نوژادرحیاط مامانی

همین الان کلی برات نوشته بودم که همش پاک شد.کلی عصبانی شدم. یکسری عکسا از حیاط توخونه ی مامانی اینا:                      نمیدونم به چی اینطوری زل زدی عزیزم                                                               &nb...
3 آبان 1391

ديدار بادخترعموها

ديروز بعدازحدودا 1ماه دخترعموهاتو ديدي.ازصبح رفته بودي خونه مادربزرگ بابايي وازاونطرف هم رفته بودي خونه ي عموسعيد.من هم كه خيالم راحت بودكه با دخترعموهات بازي ميكني وكلي مراقبت هستند 4 از اداره اومدم بيرون و20 دقيقه اي هم رسيدم.كلي خوشحال بودي و پرانرژي .منم كلي شارژ شدم با ديدن صورت بشاشت. قربونت برم كه اصلا يكجا آرومو قرار نداشتي و همش اين طرفو اون طرف ميرفتي.يه چيز جالب اينكه به تي وي خيلي نگاه ميكردي وانگاربرا اولين بار كه ميبيني.كاش دوربين داشتم وازين ميخكوب شدنت جلوي تي وي عكس مينداختم ولي حيف.شامو خورديم واومديم خونه شمااهم توي ماشين خوابت برد.وقتي اومديم خونه بابايي گفت :جاشو نگاه كن كه كثيف نباشه گفتم :نه فكر نميكنم ولي ب...
3 آبان 1391
1